قالب پرشین بلاگ


قاب زیبای پنجره
اگر به خانه ی من امدی برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از ان به ازدحام کوچه ی خوشبختی بنگرم...
نويسندگان
آخرين مطالب


مي روم خسته افسرده وزار
سوي منزگه ويرانه ي خويش
به مي برم از شهر شما
دل شوريده وديوانه ي خويش
مي برم تا كه در آن نقطه ي دور
شستشويش دهم از رنگ نگاه
شستشويش دهم از لكه ي عشق
زين همه خواهش بي جا تباه
مي برم تا ز تو دورش سازم
زتو ،اي جلوه ي اميد محال
مي برم زنده بگورش سازم
تا از اين پس نكند ياد وصال
ناله مي لرزد ،مي رقصد اشك
آه،بگذار بگريزم من
ازتو ، اي چشمه ي جوشان گناه
شايد آن به كه بپرهيزم من
بخدا غنچه ي شادي بودم
دست عشق آمد واز شاخم چيد
شعله ي آه شدم ،صد افسوس
كه لبم باز بر آن لب نرسيد
عاقبت بند سفر پايم بست
مي روم ،خنده به لب ، خونين دل
مي روم از دل من دست بدار
اي اميد عبث بي حاصل

[ سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:فروغ فرخ زاد, ] [ 19:49 ] [ Emily&fa ]



ای ستاره ها که بر فراز آسمان

با نگاه خود اشاره گر نشسته اید

ای ستاره ها که از ورای ابرها

بر جهان ما نظاره گر نشسته اید


آری این منم که در سکوت شب

نامه های عاشقانه پاره می کنم

ای ستاره ها اگر به من مدد کنید

دامن از غمش پر از ستاره می کنم



با دلی که بویی از وفا نبرده است

جور بیکرانه و بهانه خوشتر است

در کنار این مصاحبان خودپسند

ناز و عشوه های زیرکانه خوشتر است


ای ستاره ها چه شد که در نگاه من

دیگر آن نشاط و نغمه و ترانه مرد

ای ستاره ها چه شد که بر لبان او

آخر آن نوای گرم و عاشقانه مرد

جام باده سرنگون و بسترم تهی

سر نهاده ام به روی نامه های او

سر نهاده ام که در میان این سطور

جستجو کنم نشانی از وفای او



ا
ی ستاره ها مگر شما هم آگهید

از دوروئی و جفای ساکنان خاک

کاین چنین به قلب آسمان نهان شدید

ای ستاره ها،ستاره های خوب و پاک


من که پشت پا زدم به هر چه هست و نیست

تا که کام او ز عشق خود روا کنم

لعنت خدا به من اگر بجز جفا

زین سپس به عاشقان با وفا کنم

ای ستاره ها که همچو قطره های اشک

سر به دامن سیاه شب نهاده اید

ای ستاره ها کز آن جهان جاودان

روزنی به سوی این جهان گشوده اید



رفته است و مهرش از دلم نمی رود

ای ستاره ها چه شد که او مرا نخواست؟

ای ستاره ها، ستاره ها، ستاره ها

پس دیار عاشقان جاودان کجاست؟

[ سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:فروغ فرخ زاد, ] [ 19:37 ] [ Emily&fa ]

و این منم
زنی تنها
در آستانهٔ فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلودهٔ زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دستهای سیمانی
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت.

.....

ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانه های باغ تخیل
به داسهای واژگون شدهٔ بیکار
و دانه های زندانی .
نگاه کن که چه برفی می بارد ...

شاید حقیقت آن دو دست جوان بود ، آن دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد
و سال دیگر ، وقتی بهار
با آسمان پشت پنجره همخوابه می شود
و در تنش فوران می کنند
فواره های سبز ساقه های سبکبار
شکوفه خواهد داد ای یار ، ای یگانه ترین یار

ایمان بیاوریم به آغاز فصل  سرد ...


ادامه مطلب
[ جمعه 18 فروردين 1391برچسب:فروغ فرخ زاد, ] [ 13:32 ] [ Emily&fa ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

########## هم موسم بهار طرب خیز بگــــــــــذ رد/ هم فصل ناملایم پاییز بگــــــــــــــــذ رد/ گر نا ملایمی به تو کرد از قـضــــــــــا خود را مساز رنجه که این نیز بگذرد
امکانات وب

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 1386
بازدید کل : 61299
تعداد مطالب : 452
تعداد نظرات : 89
تعداد آنلاین : 1





تبادل لینک

خرید بک لینک